۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

از همون روز ها

یه وقت هایی میشه
که
پُر از کاری
پُر از شلوغی های روزمره
پُر از خسته گی های ناتموم
این که هر روز بیدار شی از خواب و بدونی کلی کار ناتموم داری
این که هر شب بخوابی و بدونی فردا هم مثل امروز و دیروزته
این چرخه روتین زندگی که تو رو خسته میکنه
با خودت میگی
پس کی آرامش ؟
پس کی زندگی ؟
پس کی عشق ؟
پس کی روزهای بی دغدغه ؟
همون روز ها
همون روز ها رو دارم میگذرونم.
می دونی که در حال پیشرفتی ولی می دونی هم که عمرت داره می گذره بی آنکه از زیبایی ها لذت ببریم